ازدست رفتگی...


سرنوشتمان چنین بود مابادنیاامدیم دنیابامانیامد

قانون توتنهایی من است وتنهایی من قانون عشق

این محیط بسته ست؛ مثل راهی که به خانه ی غمگین تو می رسد. این محیط خفه ست. من نمی توانم در این محیط تو را دوست بدارم. تنها می توانم تو را در کشاکش عصیانم تحلیل ببرم. تنها می توانم ناامیدی تو را وسعت ببخشم؛ وسعتی به اندازه ی همه امیدها که از دست رفته اند حالا...


پیش تر ها فکر می کردم تو راه نجاتی هستی. اما چرا تو باید راه نجات باشی؟ چرا باید تو را اینطور تصور کنم؟ هیچ کس نباید راه نجات دیگری باشد. هر کس باید به تنهایی و بدون کمک دیگری چیزها را از دست بدهد؛ عشق را، امنیت را و اعتماد را... من بی تو در غیاب توهمه ی اینها را از دست داده ام/ میدهم...


      یادم باشد یک روز پیش از آنکه هوای آمدن پیش تو را داشته باشم راه خانه ات را گم کنم. یادم باشد که تو را در ازدحام خیابان گم کنم... یادم باشد یک روز نومیدی تو را به تو پس بدهم...



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در جمعه 18 اسفند 1391برچسب:,ساعت 4:30 PM توسط ادم وحوا| |


Power By: LoxBlog.Com